کد مطلب:27851 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

یهود، قدرت های دیگر و خطرهایی از برون












اسلام، انقلابی ویرانگر و بنیادگر بود؛ حركتی كه بسی نقشه های شیطانی را در هم ریخت و بر ویرانه های آنها، بنیادی نو درافكند. پیامبر خدا آیینی را عرضه كرده بود كه داعیه رهبری جهانی داشت.

دشمن، این همه را دریافته بود. پس با تمام كوشش و توان در برابر آن ایستاد و تا آخرین رمق، جنگید و چون نبردِ رویارو را بی ثمر دید، به توطئه های گوناگون دست زد. این همه، برای كسانی كه اندك شناختی از تاریخ اسلام داشته باشند، روشن است.

اكنون با آن همه رویارویی و درگیری با یهود و قبایل مشرك و...،[1] آیا می توان تصوّر كرد كه آنان آرام گرفته بودند و دیگر با اسلام، كاری نداشتند؟! آیا برای سیاستمداری هوشمند و آگاه، معقول است كه این همه را نادیده انگارد و بدون داشتن هیچ طرح و برنامه ای برای حركت نوپایش، بگذارد و بگذرد؟! آیا می توان پیامبر خدا را پیشوایی تصوّر كرد كه پس از آن همه درگیری، بر این باور بوده است كه امّتش چنان صلابتی یافته اند كه دیگر نباید نسبت به آنها هراسی داشت و چنان سربه راه شده اند كه دیگر خطری بر سرِ راه نخواهند داشت؟!









    1. ر. ك:المواجهة مع رسول اللَّه، باب اوّل، فصل چهارم و پنجم.